از یکی از عرفای بارز و برجسته و اهل حال معاصر –که اسم شریفش را به خاطر ندارم و علیرغم جستجویی سطحی در منابع، پیدا نکردم- نقل شده که : "در سیر و سلوک الی الله و درک حالات عرفانی و طی مسیر انسان شدن، مقامات و احوالی هست که عبور از آن مقامات و درک آن احوال فقط و فقط با اذن و اجازة امام حسین(ع) ممکن ومحقق می شود."
همیشه این مطلب برای من جای سؤال بود که منظور آن بزرگوار اهل دل و معنا چه بوده و ایشان چه معنایی از این حرف مراد کرده اند.
تا اینکه به کتاب "اتحاد عاقل و معقول" نوشتة استاد علامه حسن زادة آملی برخوردم. اتحاد عاقل و معقول یا حاس و محسوس یا مُدرِک و مُدرَک مبحثی فلسفیست که از زمان فرفوریوس حکیم مورد بحث و مجادله بوده. خلاصه و مخلص کلام و کاربردش در زندگی ما اینست که: انسان هر چه عالم تر بشود، انسان تر می شود. یعنی علم (علم بما هو علم) و حکمت و اعمال اخلاقی، نفس را به درجات بالاتر می کشانند و انسان ، انسان تر می شود. یعنی دریافتهای درونی در نفس اثر می گذارند و منضم به نفس می شوند و با آن یکی می شوند و آن را ارتقا می دهند. که البته عکسش هم کاملاً صادق است.
و این بحث با موضوع تجسم اعمال هم پیوندی قویم دارد. آدمی به ادراکات و افکار و اقوال و اعمالش سازندة خود است و مدرکات او عین هویّت و ذات او می گردند و ملکاتش متن گوهر نفس ناطقة او می شوند.
به دیگر بیان احوالات و مقامات و تجربه های درونی (حتی در پایینترین سطح) وقتی درک می شوند که تجربه شوند و زندگی شوند و عین فرد گردند.
امام حسین این سیر عرفانی منحصر به فرد و خاص را داشته که به فرعون زمانه نه بگوید، بعد با تمام خانواده و عیالش برای برپایی دین خدا مهاجرت کند، همراه با یاران اندکِ به جا مانده بجنگد، خودش شهید شود و شاهد کشته شدن خانواده و فرزندان و برگزیدگان از مردم روزگارش باشد و اسارت و به بند کشیده شدن خانواده اش را تصور کند. این تجربه که تجربه ای خاص و کاملاً منحصر به فرد است، امام حسین را به مقامی خاص و منحصر به فرد در نزد خدا می رساند. خب حالا من و توئی که امکان این تجربه و درک بزرگی این مقام را نداریم، فقط و فقط با توسل جستن به این "خسرو دین" و با بذل توجه و عنایت اوست که می توانیم شمه ای از حالاتش را درک کنیم، بیخود نیست که مولوی می گوید:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای زجان وجا رهیده کسی مرعقل راگوید کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید ای درمخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
و خود امام حسین (ع) در دعای عرفه چه زیبا این حالات یا مقامات خودش را وصف کرده، وقتی می فرماید:
"الهی علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شییء "
و با این اوصاف فهمیدم که منظور حضرت علی (ع) از این بیان که: "مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من بعدهم*" چیست.
حضرت این جمله را وقتی فرمودند که از کربلا می گذشتند: "اینجا فرودجایِ عاشقان شهیدی است که کسی قبلاً بر آنان پیشی نگرفته و کسی هم بعداً به ایشان نخواهد پیوست."
به تقدم عشق بر شهادت در گفتار حضرت دقت کنید که دنیایی معنا دارد. ابتدا عاشق بودند، سپس شهید شدند؛ نه اینکه در اثر شهادت به مقام عشق رسیده باشند.
واضح است که "جانی به این وسعت" و "روحی به این گستردگی" دیگر مجالی برای جولان دیگران باقی نمی گذارد.
*تهذیب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.