مدتهاست که رنجم میدهی ای «گنج روان»
میدانم چرا میروی و نمیمانی، میدانم
میدانم که باید «این خانه را به سودای تو ویران کنم»
تا این خانه هست، تو نمیمانی
ولی ...
«الهی، من گریختم»، پریشان شدم
«لطف تو در من آویخت»
....
ادامه مطلب :
اگر به سالی حافظ دری زند، بگشای :(
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست :(
:) خوش آن ساعت که یار از در، درآیو
آهان، فهمیدم :) قالبی که استفاده کردی مخصوص بلاگ اسکای نیست، برای بلاگفا نوشته شده !خب از قالبای night skin استفاده کن، قالبای خوبی داره ها !
اگر به سالی حافظ دری زند، بگشای :(
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست :(
:) خوش آن ساعت که یار از در، درآیو
آهان، فهمیدم :) قالبی که استفاده کردی مخصوص بلاگ اسکای نیست، برای بلاگفا نوشته شده !
خب از قالبای night skin استفاده کن، قالبای خوبی داره ها !