مائده‌های زمینی/ آندره ژید

مائده‌ها!

چشم امیدم به شماست، ای مائده‌ها!

گرسنگی‌ام در نیمه راه فرو نخواهد نشست؛

و پند و اندرزها نخواهند توانست بر آن چیره شوند،

و با محرومیت‌ها تنها توانسته‌ام به روح خود غذا برسانم.

زیباترین چیزی که در روی زمین یافته‌ام،

آه، ناتانائیل! گرسنگی من است،

که همواره وفادار مانده به هر آنچه در انتظارش بوده است.

ناتانائیل، کاش هر هیجانی بتواند برایت به مستی بدل شود. اگر آنچه می‌خوری مستت نکند، از آن روست که گرسنگی‌ات آنقدر که باید نبوده است.

...

هرگز آرزو مکن که باز طعم آبهای گذشته را بچشی. در پی آن مباش که در آینده گذشته را بازیابی. تازگی بی‌همانند هر لحظه را دریاب و شادمانیهایت را تدارک مبین، یا بدان که به جای شادی تدارک یافته، شادی دیگری تو را به شگفتی خواهد افکند.

خدا را از خوشبختی‌ات جدا مدان. من بیش از این نمی‌توانم سپاسگزار خدا باشم که مرا آفریده است، همچنان که اگر وجود نداشتم نمی‌توانستم به سبب نبودنم از او گله‌مند باشم.

...

بارها احساس کرده‌ام که طبیعت از من حرکتی می‌طلبد و من ندانسته‌ام که با کدامین کار، احساسش را برآورم.



...

ای متاعها! توشه‌ها! انبوه یافته‌ها! چرا خود را بی‌کشمکش نثار نمی‌کنید؟

و من می‌دانم که دارایی‌های این جهان پایان یافتنی نیست و می‌دانم جامی که تهی کرده‌ام برای تو، ای برادر من، تهی می‌ماند. (اگرچه چشمه نزدیک است)

اما شما! ای اندیشه‌های مجرد! ای صورت‌های به تملک درنیامده زندگی! ای دانش‌ها و ای معرفت کردگار! جام‌های حقیقت! جام‌های تهی‌ناشونده! برای جاری شدن بر لبهای ما، چانه زدن چرا؟ و حال آنکه همه عطشمان برای خشکاندن شما بس نخواهد بود و پیوسته برای هر لبی که از نو به شما روی آورد، از آبی گوارا لبریز خواهید بود.

اکنون پی برده‌ام که همه قطرات این چشمه بزرگ الهی، برابر و همسنگند، و اندکی از آن مستی ما را کفایت می‌کند و کمال پروردگار را بر ما آشکار می‌سازد...


نظرات 6 + ارسال نظر
Goddess چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ق.ظ

انگار کسی‌نیست نظر بده، اشکالی نداره، خودم نظر میدم.
"خدا را از خوشبختی‌ات جدا مدان. من بیش از این نمی‌توانم سپاسگزار خدا باشم که مرا آفریده است، همچنان که اگر وجود نداشتم نمی‌توانستم به سبب نبودنم از او گله‌مند باشم."
این قسمت تناسب داره با شعر مولانا:
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
لذت انعام خود را وا مگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیر
ور بگیری کیت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند
منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما می‌شنود
نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم

میثم چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام
انگار قطار به حرکت درومده :)

عجب کامنتی گذاشتی خودت :) اون عکس پروانه که گذاشتی منظورت چیه ؟

منظوری نداشتم و فقط به عنوان بخش از زیبایی طبیعت گذاشتمش.

میثم چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ

تازگی بی‌همانند هر لحظه را دریاب
اولین شرط برای حصول این دریافت، اعتقاد به کهنگی لحظه گذشته است
مطلب جالبیه بیشتر از این جای حرف داره :)

آره خیلی جای حرف داره

میثم چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 ب.ظ

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما می‌شنود
من اینو نگرفتم، زحمتشو بکش

بعضی‌ها سوال می‌کنند: چرا خدا انسان و جهان رو خلق کرد؟
خود من هم قبلا این سوال رو می‌پرسیدم.
در جواب این سوال بعضی‌ها به جای دلیل آفرینش، هدف آفرینش رو می‌گفتند. مثلا می‌گفتند خدا انسان رو آفرید برای عبادت.
این بیت پاسخی به این سواله.
مهمترین نعمتی که خدا به ما داده وجوده. همه نعمتهای دیگه بعد از نعمت وجود معنی پیدا می‌کنه و همون طور که آندره ژید میگه اگر نبودیم نمی‌تونستیم به خاطر نبودنمون از خدا گله‌مند باشیم. عدم نمی‌تونه چیزی بخواد، ولی نیازمنده و به قول دکتر شریعتی فقر مطلقه. و چون عدم نیازمندِ بودن بود، خدا بهش وجود داد. این خواسته‌ی عدمی بود که نمیتونست بخواد ولی خدا این خواسته ما رو شنید و اجابت کرد.

میثم شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:36 ب.ظ

مرسی، خیلی خووووب توضیح میدی
ممنون برام جدید بود

حسن روبیهاوی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:10 ق.ظ

سلام فهم مائده های زمینی دشواراست من بارها خوانده ام امامت دریافتم ای کاش شرحی براین کتاب نوشته شودمیپندارم هرگاه ماننداندره ژید سفرکردی ولگرد شدی درافتاب سوزان راه پیمودی گرسنه ماندی سحرخیز شدی وتنهایی وعزلت رابرگزیدی آنگاه به مفهوم سخنانش نائل میشوی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد