تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کنج خرابات مقام است


کرامت انسانی

کرامت انسانی
امام علی (علیه ‌السلام):
و أکرِم نَفسَکَ عَن کُلِّ دَنِیَّةٍ و إن ساقَتکَ إلی الرَّغائِبِ؛ فَإنَّکَ لَن تَعتاضَ بِما تَبذُلُ مِن نَفسِکَ عِوَضاً.
نفس خود را در برابر هر پستی گرامی بدار اگر چه تو را به خواسته‌هایت برساند؛ زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست می‌دهی عوضی دریافت نمی‌کنی.Respect your own self against every inferiority even though it gives you your wills, for you do receive nothing instead of losing your dignity.نهج البلاغه، کتاب 31

به همه عشق بورز،

به تعداد کمی اعتماد کن،

و به هیچ کس بدی مکن.

                               شکسپیر



اتاق آبی

اتاق آبی خالی افتاده بود. هیچ کس در فکرش نبود... اما برای من پیدا بود. نیرویی تاریک مرا به اتاق آبی می برد. گاه میان بازی، اتاق آبی صدایم می کرد. از همبازی ها جدا می شدم، می رفتم تا میان اتاق آّی بمانم، و گوش بدهم. چیزی در من شنیده می شد. مثل صدای آب که خواب شما بشنود. جریانی از سپیده دم چیزها از من می گذشت و در من به من می خورد. چشمم چیزی نمی دید: خالی درونم نگاه می کرد، و چیزها می دید. به سبکی پر می رسیدم. و در خود کم کم بالا می رفتم. و حضوری  کم کم جای مرا می گرفت. حضوری مثل وزش نور 

...

اما من در اتاق آبی چیز دیگر می شدم. انگار پوست می انداختم. زندگی رنگارنگ غریزی ام بیرون در باغ کثرت می ماند تا من برگردم. پنهانی به اتاق آبی می رفتم. نمی خواستم کسی مرا بپاید ... من برای عبادت به اتاق آبی نمی رفتم. اما میان چاردیواری اش هوایی به من می خورد که از جای دیگر می آمد. در وزش این هوا غبارم می ریخت. سبک می شدم. پر می کشیدم. این هوا آشنا بود. از دریچه های محرمانه خواب هایم آمد بود تو.