انسان، این عاصی بر خداوند،
که با دستی در دست شیطان: عقل
و دستی دیگر در دست حوا: عشق
و کولبار سنگین امانت بر دوش،
از بهشت بیدردی و برخورداری هبوط کرد،
تنها، و در این جهان، غریب!
عاصی اما همواره در دغدغه بازگشت
اکنون آموخته است که از عبادت چگونه به نجات را ه یابد،
و با تسلیم در جبر دلخواه
از «رنج رهایی بیامیدش» رها شود.
او که از خدا گریخت
پس از آنکه در کوره رنجهای زمین
- آگاهی، تنهایی و انتخاب -
امتحان دید و ناب شد،
اکنون راه بازگشت را به سوی خدا،
دوست بزرگش که در انتظار اوست میداند،
راهی که از به سوی او «شدن» وی میگذرد...!